بدون شرح

 

من که میدانم دلیل بغضهایت سیل پاکستان نبود

این لطافت از کسی در عالم امکان نبود

ای امیرم ٬ رهبرم ٬ مولای من ٬ ای سرورم

 در قنوتت اشکهایت داد میزد ٬ هیچکس محرم نبود

 


http://mohammad-hz.blogfa.com/post-42.aspx

عکسهای زیبایی هست لطفا سر بزنید

واکنش به هتک حرمت به قران

عزیزان !نمیخواستم توی وبلاگ درمورد عقایدم مطلبی بنویسم  ولی گاهی نمیشه بی تفاوت بود. ازجمله بی احترامی خرمگسهای همیشگی که حالا مثلا خواستن بزنن به سیم آخر. ولی این غلطها( گستاخی ها به مقدسات)  از قدیم بوده و هست. ولی این دفعه رسانه ایش کردن . ولی نظر من اینه که

 "آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند"

 

یه روزگازی قرآن سر نیزه زدن. یه وقت سر امام حسین علیه السلام رو . یه وقت سلمان رشدی اومدو کتاب نابودی خودشو نوشت . حالا هم یه عده دیگه و این قضیه ادامه دارد........

شنونده باید عاقل باشه . دشمن زور خودشو میزنه  !!!!!!!!!

ما هم که ملت با حال و عشق ضد حال زدن. حالا بعد ۱۴ قرن کی سر بلند بوده و عزیز بوده . دودش به چشم خودشون میره . و باز هم بساط سلطنت طلبی و ایده های فرعونی خودشون برچیده میشه.

حالا واسه سلامتی خودتون و ملت مسلمون مون ایران و انقلاب یه صلوات محمدی بفرستیم(الهم صل علی محمد و آل محمد)

 

اینم چندتا تصویر با ذکر منبع واسه سوختن دشمن ها داخلی و خارجی...................

سخنانی از چاپلین

آموخته ام که با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی

آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است

آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت

آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم .....

آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم

آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی

آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است

آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند

آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد

آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند

آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم

آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد

آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد، نه زمان

آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد

آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم

آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم

آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم

آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد